علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره

علی رضانیا

22 ماهه من

1390/12/19 10:32
نویسنده : سحر
172 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عزیز دل مامان

۲۲ ماهگیت مبارک فرزند دلبندم 

  امروز صبح يه روز سرد زمستونه اواخر اسفندماه . من مشغول نظافت خونه . علی خواب در اتاقش ودرهم بسته است. تو همين حين و بين كه مشغول جارو کردن هستم  يه دفعه با صداي  داد  علی كه ميگه  "كي يه" (ي دوم رو با فتحه و كش دار بايد بخونيد) ميدوييم ميريم طرف اتاقش و در و باز ميكنيم با يك پسر خندان و خوشحال كه فاتحانه رو تختش وايساده و از اين كه تونسته با دادش، بيداريش رو اعلام كنه و ما رو بكشونه سمت اتاقش، مواجه ميشم. از خنده روده بر ميشيم و گل پسر هم خوشحال از اين كه تونسته شيرين كاري بكنه

سنام

صب به بیر

ماماجو

بگل بگل

اینها کلمات این پسر شیطون و شیرین زبونه وقتی مامانش را می بیند میگه

بغلش ميكنم و ميبرمش تو هال. اشاره اش به تلويزيون و دي وي دي هست.

ميگم : قربونت برم مامان جون خاله شادونه ميخواي. چشم الان برات روشن ميكنم .

ولي بازم بااون زبون شیرینش میگه نه

سی گی

چیا

منظورش سی دی رنگین کمان هست

بهش میگه علی مامان بریم دستشویی جیش کنی صورتت را بشوییم صبحانه بخوریم بریم دد

میگه باشه

بعد از جیش و شستن صورت میگه مامان صبا بخور دد

سی دی رنگین کمان را میزارم براش میشینه روی صندلی غذاش صبحانشو همراه با تماشای را می خوره

الهی من فدای حرف زدنت بشم بعد از خوردن صبحانه اماده رفتن برای خرید میشیم

بابا رامین میاد دنبالمون

علی اقای گل من عاشق پیاده روی هست با بابا تصمیم گرفتیم ماشین را جلو شرکت بابا پارک کنیم و پیاده روی کنیم علی اقای گل من هم خوشحال دست بابا و مامان راگرفت و با هم رفتیم خرید

 

پسر گلم چقدر زود گذشت این ۲۲ ماه چقدر زود داری بزرگ میشی

فدای تو بشم عزیز دل مامان

و تو ای خدا مهربون شکرت

شکرت به خاطر خنده های پسرم

 شکرت به خاطر حرف زدن های بچگونش که دلمو میبره

شکرت به خاطر دل مهربونش

 شکرت به خاطر این همه ریخت وپاش هاش

 شکرت به خاطر اذیتهای بچگونش که نشونه سالم زیستنشه

چقدر خوشحالم به خاطر اینکه خدایی دارم که بدیهام وناشکریهام به روم نمیاره

 

علی در روز ۱۸ اسفند بعد از اماده شدن برای رفتن به دد مشغول دیدین تلوزیون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)