علیعلی، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

علی رضانیا

تو بی نظیری

تو بی نظیری تو بی نظیری خدا هنوز بهتر از این نیافریده تو بی نظیری به خدا تو بی نظیری این جوریشو هیچکی هنوز هچ جا ندیده وقتی میبینم با تو چه خوشم میخوام تا ابد با تو بمونم از کنار تو پرده میکشم وقتی که تو رو نداشتم بی تو زندگی نداشتم یه روزی تو رو پیدا کردم و به روی چشام گذاشتم حالا میبینم کی هستی حالا میبینم چی هستی نمیدونم از کجا و از کدوم بهشتی هستی با تو من چه حس خوبی دارم بهتر از تو هیچی نیست در عالم ای تو مهربون عزیز نارم تو بی نظیری نظیری نظیری نظیری نظیری.... پسر گلم تو بی نظیری چند روز پیش داشتم با تو عزیز دلم بازی میکردم که یکدفعه دویدی اومدی سمت من و یه بوسه بینظیر گذاشتی رو گونه ام وایییییییییییییی نمیدونی چه حس خوبی داشت خدا...
19 آذر 1390

پسر بی نظیر من

عزیز دلم امروز فرصت کردم به وبلاگت سر بزنم . در حال حاضر شما خوابین . مامانی دیروز حسابی سنگ تمام گذاشتی با شیطنتات . دیروز موقع حاضر کردن ناهار طبق معمول شما در اشپزخانه تشریف داشتین ولی کابینتها را خال نمیکریدن . من داشتم غذا درست میکردم که دیدم شما با یه قابلمه بغلم ایستادی و با تلاش بسیار می خوای قابلمه را بزاری روز اجاق بهت کمک کردم قابلمه را گذاشتی بعد رفتی سراغ کشو قاشقها یه دونه قاشق برداشتی و اومدی سراغ قابلمت و بعد قاشقت را گذاشتی زمین و فندک برداشتی گذاشی زیر قابلمت و یه جیغ بلند کشدیدی و گفتین منو بغل کن . وای که من چقدر خندیدم به کارهات فقط وایساده بودم تماشا میکردم و می خندیدم شما را بغل کردم تا توی قابلمتون را ببینی و با قاشقتو...
19 آذر 1390

خسسسسسسسسسسسسسسته ام

پسر گلم عزیز دلم من این روزها خیلی خسته هستم نمیدونم چطور با خودم کنار بیام نمیدونم چطور بخودم اجازه میدم که تو رو ناراحت کنم ببخشید منو عزیز دل مادر علی گلم مامانی ضعیف شده در برابر شما . دیشب خیلی شب بدی داشتم شما درارین دندون در میارین و مدام جیغ میزنین من خسته این جیغهات شدم . نمیدونم باید چکار کنم خیلی مقاله در این مورد خوندم و راههای زیادی امتحان کردم ولی بی فایده هست . باید صبور باشم  .  دیشب حدود یک ساعت جارو برقی را شما روشن گذاشتین و دست  میزدین و پایکوبی میکردین نه من نه بابا اجازه نداشتیم به جارو برقی نزدیک بشم با جیغ ما را دور میکردین . به هزار مکافات با دستگاه ورزش با کتاب با موبایل . با هیچ چیز نمیشد شما را از جارو جدا کرد...
19 آذر 1390

<no title>

علی گلم پسر عزیزم شبی خیلی دلم گرفته  دلم می خواد باهات درد دل کنم . تو عزیز دلم در خواب ناز هستی پسر بی نظیرم از کودکیت لذت ببر . و ایند ه ای شاد داشته باش  . از خدا ممنونم که تو را به من داده و از تو ممنونم که فرزند من . پاره تن من هستی بینهایت دوستت دارم و هر انچه بهترین هست را برای تو می خواهم
19 آذر 1390

سرشارم از حس مادری!

چقدر خوبه که تو رو دارم چقدر خوبه که روزهام داره با تو سپری میشه چقدر خوبه که شریک روزهای خوش زندگیم هستی چقدر خوبه که آرامبخش لحظه های دلتنگیم هستی چقدر خوبه که شبها دستتو میندازی دور گردنم چقدر خوبه که میتونم تو رو ببوسم چقدر خوبه که بوسه هام جواب دارن چقدر خوبه که تو  با احساسی چقدر خوبه که تو رو بدون دلیل دوست دارم چقدر خوبه که میتونم برای تو کتاب بخونم چقدر خوبه که تو لجباز نیستی چقدر خوبه که متوجه کار اشتباهت میشی چقدر خوبه که تو مهربونی چقدر خوبه که شاهد بزرگ شدنت هستم چقدر خوبه اگر بتونم از تو یه مرد بسازم چقدر خو...
19 آذر 1390

برای تو پسر بی نظیر من

پسرک گل من عزیز دل مامان  از این روزها برات مینویسم . از تمام کارهایی که  انجام میدهی تمام تواناییهای منحصربفردت تمام دلبریهای کودکانه ات بگویم ...  دو روز پیش خاله فیروزه و عسل گلش و خاله فریده و روژان  نازش مهمون ما بودن شما پسر خیلی خوبی بودی ولی عسلی کمی از شما خجالت میکشد شما مثل همیشه از دیدن مهمون  مخصوصاً بچه هیجان زده شده بودین ولی عسلی گریه میکرد اون روز هم به ما خوش گذشت هم  شما کوچولوها با هم بازی کردین عسلک مامان دیروز برا خرید لباس رفتیم فروشگاه و شما به مامان اجازه نمیدادی که چیزی ببیند اینقدر شیطنت کری که مجبور شدم با بابا تماس بگیرم و در خواست کمک کنم . شما تمام وقت پشت میز بودین یا با ماشین حساب کار داشتین یا تل...
19 آذر 1390

هیجده ماهگی

سلام ... سلام به تمام رنگهای ناب پاییز.به نم نم بارون  به روزهای در گذر کنار تو همراه و هم نفس با تو . که لبریز از شوق و عشق و زیباییست جان مادر ... از این روزها برایت مینویسم از روزهای پر دردی که داشتی عزیز دل مادر سخت مریض بودی انفولانزا  با شدت زیاد بمیرم برای دردهایی که کشیدی حدود ۷ روز سخت مریض بودی چند بار دکتر رفتیم دارو و امپول داشتی خیلی اذیت شدی مریض همراه بود با دندان در اوردن در حال در اوردن دندانهایی اسیابی هستی که خیلی هم درد داره . خیلی بی حوصله بودی و تنها چیزی که ارومت میکرد تاب بود پسر بی نظیرم تو این روزها اولین اثر هنری خود را خلق کرد چند روز پیش که من مشغول صحبت با تلفن بودم خودکار را برداشتم ت...
19 آذر 1390

18 ماهه مامان

سلام عشق مامان دوست دارم اندازه ستاره های اسمون پسرک گلم به روایت تصویر این عکس بعد از زدن واکسن ۱۸ ماهگی عسلکم هست الهی من بمیرم برات خیلی اذیت شدی   پسر گل من شال مامان را پوشیده و با حجاب کامل داره چت میکنه   عزیز دل مامان با پسر عمه سروش و هستی جون دایی حمید    الهی مامان فدای غذا خوردنت بشه بابا رامین بغلت کرد لباسات را عوض کنیم   این هم عکس اولین لنگه کفشی که پسرم خودش پوشید امروز عصر مامان نشسته بود و شما کفشاتون را اوردین نشستین و یه لنگه را پوشیدین و گفتین بریم دد   پسرکم اماده پوشیدن کفشهاش برا رفتن به دد ...
19 آذر 1390

توانایی های تو بی نظیرم در این 19 ماه

سلام .... امروز پسر گل من ۱۹ ماهه شده پسر گلم ورودت به ماه بیستم زندگی را تبریک میگم امروز میخوام برای تو پسر ۱۹ ماهه همه چی تمامم بگم که چه کارها که نمی کنی ...   از تمام کارهایی که توی این۱۹ماه انجام دادی : این روزها خیلی خوب حرف میزنی مامانی کاملاْ متوجه میشه شما چی میکین بابا گفتن ... بابا صدا میزنی و بابایی را برای رفتن سر کار همراهی میکنی و بعضی روزها گریه   د د گفتن ... که کلمه هر روز صبح که از خواب برمیخیزی هست عزیز دل مادر پسر بینظیرم هر روز صبح بعد از سلام کردن میپرسه مامان بریم دد عاشق آیفون و تلفن   هستی  میخندی و ذوق می کنی میگی کی ..... بدون کمک غذا میخری ... بعضی وقتها که ما رو...
19 آذر 1390